تلخی روزگاز ...

تلخی روزگار اینه که خیلی چیزا رو میشه خواست.......!!
ولی نمیشه داشت......!!!!!


چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی
و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم !
نمیخوامت
این جمله رو بشنوی :

غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی 


love_and_romantic_wallpapers_10.jpg

هواشناسی



هواشناسی : به دلیل دوری شما هوای دل صاف تا قسمتی ابری همراه با آه پراکنه می باشد این سامانه ی سوزناک تا روز دیدار با شما پایدار خواهد ماند


عشق یعنی

نبودن بهتر از بودن

چرا؟

چرا وقتی میخواستی تنهام بزاری اومدی به زندگیم

چرا داغونم کردی گذاشتی رفتی؟

چرا؟

چرا احساس و عشقمو لح میکنی و میزاری میری؟

مگه چه گناهی کرده بودم؟

دیگه خسته شدم

خسته شدم از گریه

خسته شدم از انتظار

از امید واهی از عشق از زندگی از نفسای بیهوده کشیدن بی تو

کاش مردن دست خود آدما بود

کاش میمردم ازاین زندگی لعنتی راحت میشدم

دیگه نمیتونم

نمیتونم ادامه بدم و فقط به یچیز فکرمیکنم

به مردن به اینکه نباشمو راحت شم

یکی ازدوستای گلم گفت:خودکشی واسه آدمای ضعیفه

خب منم بی تو شکستم و ضعیف شدم!!!

پس بهتره نباشم

حداقل اگه نباشم خونوادم و دوستام اذیت نمیشن

بودنم که جز زجر و عذاب برام چیزی نداره

یکی دیگه ازدوستام گفت:ما تنهانیستیم و خدا رو داریم

ولی خداهم از دست من خسته شده

خداهم دیگه منو دوست نداره

پس بهتره دیگه نباشم........

جدایی

ای کاش آشنایی ها نبود

یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا مرا بااو نمیکردی آشنا

یا مرا ازاو نمیکردی جدا

با تو بودن را می خواهم

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.


عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

عشق،ثروت،موفقیت


زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.

به آنها گفت : من شما را نمی شناسم ؛ ولی فکر می کنم گرسنه باشید ، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.

آنها پرسیدند : " آیا شوهرتان خانه است؟

" زن گفت : " نه ، به دنبال کار بیرون از خانه رفته است."

آنها گفتند : پس ما نمی توانیم وارد شویم ، منتظر می مانیم.

عصر وقتی شوهر به خانه آمد ، زن ماجرا را برای او تعریف کرد ، شوهرش به او گفت : " برو به آنها بگو شوهرم آمده ، بفرمایید داخل " زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد.

آنها گفتند : " ما با هم داخل خانه نمی شویم.

" زن با تعجب پرسید :" چرا؟ " یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت :" نام او ثروت است." و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت : " نام او موفقیت است. و نام من عشق است ، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم."

زن نزد شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت : " چه خوب ، ثروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!" ولی همسرش مخالفت کرد و گفت : " چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟" فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید ، پیشنهاد داد که بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.

سپس مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت : کدام یک از شما عشق است ، او مهمان ماست. عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتاند. زن با تعجب پرسید: " شما چرا می آیید؟"

پیرمردها با هم گفتند : " اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید ، بقیه نمی آمدند ، ولی هر جا که عشق است ، ثروت و موفقیت هم هست.
 
 

بدون تو ....

این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم


همانند توست مرا ” دوست ندارد ”


احساس ندارد !


اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست

عشق

عشق.............
همین خنده های ساده توست................

وقتی با تمام غصه هایت میخندی...............

تا من از تمام غصه هایم رها شوم...............

نامه اي به يك بي وفا.......................................( س ا غ ر )  

به نام کلام دروغین عشق

چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

ادامه نوشته

نامردا

داستان كوتاهيه ( بخونيد )

http://uploadtak.com/images/g145_10.jpg


پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم و موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن و. . .
این آخری که رفت حموم ، دیدن خیلی دیر کرد ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...

رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :

:

نامردا خواهرم بود . . .

دوست پسر چیست ؟

موجودی است بسیار جانور ! و جانورتر از وی ، خود وی می باشد...

معمولاً یا موتور دارد یا ماشین ...

که اگر ماشین دار باشد ماشین ، مال بابایش می باشد ! این را خودش نمی گوید ، بلکه خودمان می دانیم...

این جاندار به جان مامانش دوست دخترش را فقط برای خود خودش می خواهد نه برای چیزهای دیگر .

برای جلب توجه این نوع از موجودات زنده ، فقط کافی است صورت خود را مانند دفتر نقاشی کنید ، چون این رده

از جانداران مغزشان در جمجمه شان نیست که !بلکه در کاسه چشمشان است و شما هر چه میخواهید

باشید فقط خوشگل باشید تا چشمشان از حدقه در بیاید و بیفتد جلوی پایشان !

این رده از جانداران تبحر خاص و بی نظیری در خالی بندی دارند که : آره من دیروز شیش تا بچه ی کوچیک رو از توی یه آپارتمان آتیش گرفته نجات دادم و به همین خاطر دستم سوخت (بابا مرد عنکبوتی !)

نگو طرف دیروز داشته با اون یکی دوست دخترش کباب می خورده دستش چسبیده به سیخ کباب و سوخته

و یه نابینا رو هم تو اتوبان هل دادم اون ور تا ماشین نزنه بهش و ماشین زد به خودم نزدیک بود به خاطر این فداکاری ضربه مغزی بشم (نگو یارو موتورش تو دنده بوده ، گاز داده با کله خورده زمین)

اکثرا این موجودات درتنهای وحشی میشوند(حواستون جمع باشه)...

همیشه پشت خطشان میافتیم ولی میگویند باابجی حرف میزدم(خیلی خالی بندن)...

وقتی خطشان مشغول نیست مطمئن باشید خط های دیگری دارند(بابا پولدار)...

این موجودات بوی از وفا وعشق نبردن وفقط لاف میزنند(همشون همینن)...

هروز بایک دختر دور میخورند(باید ادبشون کرد)...

درنامردی وناروزدن لنگه ندارند عقل به کله نداشته واز روی نادانی تصمیم میگیرند

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن 

کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد 

و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند 

و دستهایت را صمیمانه می فشارد

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت 

به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن 

و اگر باور داشته باشی می بینی 

ستاره ها هم با تو حرف میزنند 

باور کن که با او هرگز تنها نیستی 

هرگز فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کن...


ادامه نوشته